حکایت حدیث خانم
سلام واااااااااااای خسته شدم ازاین کارخووووووووووووونه . من تعجب میکنم اینی که بیرون ازمنزل کارمیکنه چه جور میتونه هم به کارخونه وهم به کاربیرون وبچه داری برسه .من واقعا موندم !!!!! بعضی وقتا انقدر توخونه دورخودم تاب میخورم که گیج میشم . ببخشید که یه خورده غرمی زنم . حدیث خانم وروجک من ماشاا... هرچی بزرگتر میشه شیطون تر وباهوش ترمیشه . شیطونیاش انقدرزیاد شده که الان دوتا آرنج دستش وتا زانوهاش زخمی شده . دوبار که با دویدن افتاد .هرچی هم قبلش میگم که ندو ،فایده نداره .تحرکش خیلی خوبه ولی جسمش ضعیفه .فکر میکنم به خاطر همین زود می افته . انقدرهم باباش به افتاد...
نویسنده :
مامانی دخملا
19:36